ترس از ارتفاع به قلم مبینا حاج سعید
پارت بیست و هشتم
زمان ارسال : ۱۰۶۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
شوکه شده نگاهشون کردم. احساس میکردم شونههام و کمرم خم شده. خیلی وقت نبود که میشناختمش ولی برام از هر آشنایی، آشناتر بود. باورم نمیشد دیگه نمیتونم صداش رو بشنوم، اون چشمهای زاغ و مبهمش رو ببینم! باورم نمیشد به این زودی رفته. خیلی زود بود. مگه چ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ب ت چههه؟؟؟
20نویسنده جان حس نمیکنی یکمی زیادی مبهم شد؟؟ 😐😐 اول اینکه طاها تو شرکت چیکار داشت؟ دوم اینکه شایلین چیکارش بوده چیو یادش اومده چه اتفاقاتی در گذشته بین اون دوتا افتاده؟؟ یکی به اینا جواااب بدهههه😭😫